سلام همکلاسی های عزیز!
دوستانی که تمایل دارن اسمشون در شعر برده بشه ، اعلام کنن!
به دلیل اینکه طولانی شدن شعر ، شاید خسته کننده ش کنه ، تصمیم بر این شد که فقط اسم حدود 30 نفر از بچه ها برده بشه!(فقط 30 نفری که زودتر اعلام کنن طی این چند روز)
امکان حضوری پرسیدن از همه نبود! پس لطفا زودتر با نوشتن اسم در همین پست اعلام کنید ، اگر تمایل دارید اسمتون برده بشه !
ممنون
با تشکر از آقای فرهنگیان
پ.ن.1.اعلام رضایتتون به منزله ی اجازه برای هرگونه به کارگیری اسم و فامیلتون در شعره!
پ.ن.2.دوستانی که در جشن شرکت نمی کنن هم میتونن باشن!
پ.ن.3. سی نفر اول کامل شد!ممنون از همکاری تون
پ.ن.4.
از اسامی حدود ده نفر از بچه هایی که دیشب اسم نوشتن شعرطنزی
نوشته شد که قرار شد ادامه داده نشه و شعر دیگری جایگزینش بشه! اگه دوستان راضی باشن اون شعر "نیمه
کاره"(قرار نیست ادامه داده بشه ) رو روی وبلاگ میذارم اگه خواستن داشته
باشن!
شخصیت اولش هم به خاطر وزن شعر و به صورت اتفاقی آقای درویش پور بوده!
اگر بچه های دیشب به خصوص ایشون راضی هستن بگن!
ممنون
پ.ن.5.اسامی که تا الان در شعر اصلی استفاده شده رو با رنگ قرمز می بینید!
امین عبداللهی-رضا ناصری-فرشاد اندید-حجت درویش پور-محمد طباخ نژاد-محسن کشاورز-نسرین احمد پور
سمیرا لطفی-محمد ارجمندی-مالک شریفی-سعید خزایی-حمید حیدری-بهنام آبگون-پگاه خاوش-حسین بیات
فرشته بهبهانی-سهیلا مهبودی -مسعود آقایی-حسین یار احمدی-فاطمه زرین-ندا دقیل زاده-مریم مریدالسادات
حسین مرادی-رضوان صفی پور-علی یزدی-عیسی موذن-ستوده افشاری-امیرحسین نیک-آرمان همتیان-مینو لجمیری
پ.ن.6.نیمکت ذخیره:
رضا کریمی- -نادیا صادقی- مسعود بیژنی زاده-حسین کاظمی-میکاییل کرامتی فر
شعر نیمه کاره
توی ده شلمرود ، "حجت" تک و تنها بود
فرشاد اندید حتی دیگه باهاش دوست نبود
تنها کنار فنی نشسته
بود تو سایه
بچه ها دورش بودن ،گریه
می کرد و ضایع...
اندید اومد :"میای
با هم رفیق بشیم؟"
حجت میگفت: "نه نمیام!
نه نمیام!"
اندید میگفت:"سرتو
میخوای اصلاح کنم؟"
حجت میگفت:"نه نمیخوام
! نه نمیخوام!"
"ولم کنید، برید
کنار"... هوار میزد
حجت همه ش گریه می کرد
و زار می زد
احمدپور از سلف میومد ،
زرنگ و شاد و باشتاب
با خوشحالی داد زد و
گفت:"آی بچه ها! چلو کباب"
تا که رسید به حجت و...
گفت چی شده؟ غذا میخوای؟
گرسنه ای؟ گریه نکن؟!
تو هم چلو کباب میخوای؟
حجت میگفت :"نه نمیخوام!
نه نمیخوام!
درد منو نفهمیدید! من دیگه
فنی نمیام ! "
محسن و ارجمندی که رفیق
فاب هم بودن
ساکت و با تعجب اون طرف
تر ایستاده بودن
محسن میگفت:"اه! این
چشه؟چی چی میگه؟ چه وضعشه؟"
محمد ارجمندی گفت
:" یا سردشه یا گرمشه! خدا میدونه این چشه!"
بهنام و طباخی نژاد ،
با دمپایی از اون طرف می اومدن!
میگفتن و میخندیدن تا
که به حجت رسیدن!
طباخ می گفت:" گریه
نکن ! زشته! میگن مهندسه!
الگوی هشتاد و نهی ها
ما شدیم، دیگه بسه!"
بهنام آبگون بیسکوییت میخورد
و هیچ حرف نمی زد
کله شو هی تکون میداد
،انگاری حدس هایی می زد
سمیرا اومد با دلهره دور و برشو نگاه کرد
:"من
میدونم که چی شده! ولی نمیگم ..." و فرار کرد
ادامه ندارد