ارزش انسان

سلام

این شعرو خوندم از دوقسمت آخرش خوشم اومد.

با توجه به کم کار بودن اکثر نویسنده ها ازجمله خودم فکر کردم شعرو بذارم شماهم بخونید.

راستی این دفعه منبع داره.

شعر رو از اشعار " حمیدمصدق "انتخاب کردم.

ادامه نوشته

به نام هستی بخش

تصوری داشتم

خیال کردم که در ساحل دریا

با خدا قدم می زنم


ادامه نوشته

نسیم، نفس خداست

  بارش زیادی سنگین بودو سربالایی زیادی سخت. نفس نفس می زد، اما کسی صدای نفس هایش را نمی شنید، کسی او را نمی دید.

   دانه از روی شانه های کوچکش سر خورد و افتاد.

   خدا دانه گندم را فوت کرد.مورچه می دانست که نسیم، نفس خداست.

   مورچه دوباره دانه را بر دوشش گذاشت و به خدا گفت:«گاهی یادم می رود که هستی، کاشکی بیشتر می وزیدی.»

   خدا گفت:«همیشه می وزم، نکند دیگر گمم کرده ای!»

   مورچه گفت:«این منم که گم می شوم،بس که کوچکم، بس که ناچیز، بس که خرد، نقطه ای که بود و نبودش را کسی نمی فهمد.»

   خدا گفت:«اما نقطه سرآغاز هر خطی ست.»

  مورچه زیر دانه گندمش گم شد و گفت:«من سرآغاز هیچم و ریزم و ندیدنی.من به هیچ چشمی نخواهم آمد.»

   خدا گفت:«چشمی که سزاور دیدن است می بیند. چشم های من همیشه بیناست.»

   مورچه این را می دانست اما شوق گفتگو داشت.

   پس دوباره گفت:«زمینت بزرگ است ومن ناچیزترینم،نبودنم را غمی نیست.»

   خدا گفت:«اما اگر تو نباشی،پس چه کسی دانه کوچک گندم را بر دوش بکشد و راه رقصیدن نسیم را در سینه خاک باز کند؟ تو هستی و سهمی از بودن برای توست،در نبودنت کار این کارخانه ناتمام است.»

   مورچه خندیدو دانه گندم دوباره از دوشش افتاد. خدا دانه را دوباره به سمتش هل داد.

   هیچ کس اما نمی دانست که در گوشه ای از خاک،مورچه ای با خدا گرم گفتگوست.

     

 

مشاعره ....

اینجا تاپیک مشاعرست


هرکسی میتونه شعر بنویسه ولی در نظرات!

وقتی یک شعر نوشته شد شما باید شعری بنویسید که حرف اولش با حرف آخر شعر قبلی یکی باشه!


نظر غیر شعر حذف می شود.


شعر نیایش

آفتابت،

که فروغ رخ زرتشت بر آن گل کرده است

آسمانت،

که زخمخانه ي حافظ قدحي آورده است

کوهسارت،

که بر آن همت فردوسي پر گسترده است

بوستانت،

کز نسيم نفس سعدي جان پرورده است

همزبانان من اند

مردم خوب تو،اين دل به تو پرداختگان،سر و جان باختگان

غير تو نشناختگان

پيش شمشير بلا،قد برافراختگان،سينه سپرساختگان

مهربانان من اند

نفسم را پر پرواز از توست

به دماوند تو سوگند که گر بگشايند بندم از بند

ببينند که آواز از توست

همه اجزايم با مهر تو آميخته است

همه ذراتم با جان تو آميخته باد

خون پاکم که در آن عشق تو مي جوشد و بس

تا تو آزاد بماني ، به زمين ريخته باد!


"فریدون مشیری"

"نوشته شده در شب امتحان معادلات به دلیل بیکاری و بی خوابی بی ربط به موضوع"


دریافت نمرات نقشه کشی صنعتی  استاد بهزادی

یک داستان! از آقای میثاق دایر (قسمت اول)

این داستان را از آقای دایر هم رشته ای عزیز گرفته ام

اگر توانستید بخوانیدش داستان قشنگی است !!!!.....

ادامه نوشته

مناجات با خدا از طریق ریاضی!

در تابع یکـــــــــــنوای پنــــهانی دل             پیوســــته روم به سمت ویرانی دل

مشــــتق مرا مـساوی صفــــر بکن            تا فاش شـــود نقطه ی بحــرانی دل

در دامنه ی عشق غزلخوان تو ایم            در [جز صحیح]عشق مهمان تو ایم

یک (زوج مرتبیـم) بر محــور عشق            ما منحـــنی تابع فرمــــــــان توایم

من منحنی ام بگو که تا خط بشوم           دارای نقــــاط بی نهایـــــت بشوم

در تابع |قدر مطلقــت| راهـــــــم ده            تا از مـــــدد لطف تو مثبــت بشوم

تفألی زدم و این در آمد!!!!!!!!!!!!!

با سلام به دوستان گلم...


اینم از حافظاااااااااااااا به نیت دوستان فال گرفتم بخونیدو تفسیر کنید!!!

ادامه نوشته

طریق شعر وشاعری

              
 
                     

 

استاد غزل سعدی ست نزد همه کس اما

 

 

 

 

دارد سخن حافظ طرز غزل خواجو

 

 

ادامه نوشته

عرفان فرزانگی

به نام اهورا

...و آنگاه که نامت را در لوح وجودم نهادی

                                                            وجودم را از آن خود ندانستم

برای من که به تنهایی می توانم معنای کلمه ی غرور باشم

                                         در مقابل عشق تو غرور من مغلوب می شود ... نمی دانم چرا ...

ادامه نوشته

86 سال تجربه

سلام. متنی که براتون نوشتم یادداشتهای گابریل گارسیا متفکر غربیه که تمام تجربیاتش رو تو اون نوشته. امیدوارم مفید باشه:

در۱۵ سالگی فهمیدم که مادران همیشه بهتر یاد میدهند وپدران فقط گاهی اوقات بهتر یاد میگیرند! 

در۲۰ سالگی فهمیدم کار خلاف فایده ای ندارد حتی اگر با مهارت تمام انجام شود.

در۳۰ سالگی فهمیدم قدرت برای مردان عین جذابیت وجذابیت برای زنان عین قدرت است!

در۳۵ سالگی فهمیدم آینده چیزی نیست که انسان آن را به ارث ببردبلکه چیزیست که خود آن را میسازد.

 

ادامه نوشته

کوچ بنفشه ها (دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی)

در روز های آخر اسفند

کوچ بنفشه های مهاجر زیباست

درنیمروز روشن اسفند

وقتی بنفشه هارا از سایه های سرد

دراطلس شمیم باران با خاک وریشه

ـ میهن سیارشان ـ

 

 

ادامه نوشته

گل کو از احمد شاملو

اسم شعر گل کو است (یه اسمه،نه یعنی گل کجاست) سرهم بخونید

گل کو می آید...

متن شعر در ادامه...

ادامه نوشته

منجی جهان از دیدگاه احمد شاملو

امیدوارم برداشت اشتباه نکنید ولی بخونیدش خوبه!

متن کامل در ادامه ی مطلب

ادامه نوشته

دو حکایت از کشکول شیخ بهایی

یکی همی رفت که خری خرد. دوستی از او پرسید : به چه کاری؟ گفت: خر همی خرم. گفت: بگو ان شاءالله. گفت چه نیازی است؟ چه درهم در دست است و الاغ در بازار. وی بهر خرید خر برفت. طراری درهم های وی بربود. زمانی که باز می گشت، دوستش پرسید، چنان کردی؟ گفت: درهم های من ان شاالله دزد بربود!

 

زاهدی پیرزنی آسیابان را گفت: گندم مرا آرد کن و گرنه نفرین کنم خرت به سنگ بدل شود. پیرزن گفت: خر را رها کن، گندمت را دعا کن تا به آرد بدل شود.

شایسته حریف بودن

افسر گارد امپراتور دل خوشی از شیوانا نداشت. دلیل اصلی اش هم این بود که شیوانا بر خلاف کد خدا و دیگر بزرگان دهکده او را تحویل نمی گرفت و مانند یک فرد عادی با او برخورد می کرد. روزی شیوانا در بازار دهکده مشغول خرید بود که افسر امپراتور سوار بر اسب به او نزدیک شد و با تکبر گفت:"من بر این باورم که در علم و معرفت از تو برتر هستم. حاضرم برای اینکه به بقیه برتری خود را ثابت کنم همین جا در حضور مردم با تو مناظره کنم. بگو حاضری یا نه؟"

ادامه نوشته

ریشه در خاک از مشیری(برق و...توش نیست گیر ندین)

تو از این دشت خشک تشنه روزی کوچ خواهی کرد و

اشک من تو را بدرود خواهد گفت

متن کامل شعر در ادامه ی مطلب....


ادامه نوشته

استاد آواز ایران!!!!!!!!!!(2)

این مطلب رو برای روی گل دوست عزیزم که 1هفته بود که فکر می کردم

اون کیه؟ و الان یادم اومد که توی تریا به خاطر علاقه ی مشترکمون(استاد شجریان)

با هم آشنا شدیم می نویسم البته، فکر می کردم مصطفی مرادی پور کیه ولی

خودمونیم دیگه اونقدا خنگ نیستم هر روز می دیدمش ولی اسمشو نمی دونستم

خب حالا که فهمیدم بریم سراغ اصل کاری : استاد محمد رضا شجریان

تو این عکس سمت چپ مجید درخشانی ایستاده(سرپرست گروه شهناز)


 

خلاصه می خوام چند تا سایت و لینک معرفی کنم:

1 سایت طرفدارهای استاد که هر چی از استاد بخواهید داره اخبار عکس و ....

http://www.shajarianfans.com

2 سایت blogfa استاد

http://shajarian.blogfa.com

3 اینم لینک دانلود فول آلبوم استاد ولی بازم می گم فلش بیار فول آلبومشو دارم

می دهم خدمتتتتتون(دست و دل بازی من مدت داره بپا مدتش تموم نشه)

http://www.4shared.com/dir/7186728/3e5f2f80/Ostad_Mohammad_Reza_Shajarian.html


که اگه همشو دانلود کنید 5یا 6 cd می شه امیدوارم خوشتون بیاد

مروارید موسیقی سنتی    

          

شما چی فکر مینید؟موسیقی به مهندسی برق ارتباطی داره ؟

آیا رشته ی تحصیلی ما  بر موسیقی که گوش می کنیم تاثیر گذار ه ؟

آیا طرز فکر ما بر موسیقی که ما گوش می کنیم تاثیر گذار ه یابلعکس ؟

به نظر شما یه مهندس برق چه مطالبی به جز کتاب های رشته ی خودش لازمه که بلد باشه ؟

 علاقمندان به موسیقی سنتی روی ادامه ی مطلب کلیک کنند

 

 

ادامه نوشته

شعری برقی از مولانا

ای تن و جان بنده ی او،بند شکرخنده ی او

عقل و خرد خیره ی او،دل شکر آکنده ی او

چیست مراد سر ما؟ ساغر مرد افکن او

چیست مراد دل ما؟ دولت پاینده ی او

چرخ معلق چه بود؟ کهنه ترین خیمه ی او

رستم و حمزه که بود؟ کشته و افکنده ی او

چون سوی مردار رود،زنده شود مرده بدو

چون سوی درویش رود،برق زند ژنده ی او

هیچ نرفت و نرود از دل من صورت او

هیچ نبود و نبود همسر و ماننده ی او

ملک جهان چیست که تا او به جهان فخر کند؟

فخر جهان راست که او هست خداونده ی او

ای خنک آن دل که تویی غصه و اندیشه ی او!

ای خنک آن ره که تویی باج ستاننده ی او!

بس کن،اگرچه که سخن سهل نماید همه را

در دوهزاران نبود یک کس داننده ی او







شعر گل خشکیده از فریدون مشیری

بر نگه سرد من به گرمی خورشید می نگرد هر زمان دوچشم سیاهت...

تشنه ی این چشمه ام چه سود خدا را

شبنم جان مرا نه تاب نگاهت

جز گل خشکیده ای و برق نگاهی

از تو در این گوشه یادگار ندارم

زان شب غمگین که از کنار تو رفتم

یک نفس از دست غم قرار ندارم

ای گل زیبا بهای هستی من بود

گر گل خشکیده ای زکوی تو بردم

گوشه ای تنها چه اشک ها که فشاندم

وان گل خشکیده را به سینه فشردم

آن گل خشکیده شرح حال دلم بود

از دل پر درد خویش با تو چه گویم

جز زتو از سوز عشق با که بنالم

جز به تو درمان درد از که بجویم

من دگر آن نیستم به خویش مخوانم

من گل خشکیده ام به هیچ نیرزم

عشق فریبم دهد که مهر ببندم

مرگ نهیبم زند که عشق نورزم

پای امید دلم اگرچه شکسته است

دست تمنای جان همیشه دراز است

تا نفسی می کشم ز سینه ی پر درد

چشم خدابین من به روی تو باز است


یکی بود یکی نبود

آنچه ما کردیم با خود هیچ نابینا نکرد                                          در میان خانه گم کردیم صاحبخانه را
ادامه نوشته

خسته از این همیشگی ها .....

چقدر همیشه منتظریم همیشه در انتظار روزی که شاید بهتر از امروز باشد

همیشه به فکر فرداهای بهتر

همیشه در انتظار کاوه ی زمان که درفش کاویان برافرازد

 و ما را همیشه از این همیشه نجات دهد

و من چقدر از این همیشه انتظاری که همیشه همه داشته ایم خسته ام

و چقدر انسانهایی که همیشه در این انتظار بوده اند و همیشه بی نتیجه ماند

و چه عمرهایی که در این انتظار سپری شد

در انتظار دیوی که بیرون رود و فرشته درآید

اما همیشه فرشته های ما بعد از چند صباحی سوخته بال میشوند و مردم ما سوخته دل

و همیشه هیچ عبرتی نبوده و تاریخ همچنان تکرار میشود

پس چه تغییری چه فردایی همیشه فردا هم مثل امروز بوده

شاید کمی بدتر شاید کمی بهتر

اما حقیقت این است که این ماتم برای ما قرن هاست که همیشگی شده

از آن زمان که همه به فکر عدالتی برای خود بوده ایم نه برای همه ی انسانها

و ای هم وطن ای دوست همیشه نسلی رفته و نسلی دیگر آمده

اما همیشه میراث نسل ها برای همدیگر همین همیشه انتظار است

 

شاد باشید هر چند که  این متن خیلی غمگینه

 

اگر.....

سلامم به باران وآیینه باد

                                    به دلهای خوشرنگ وبی کینه باد

 

سلامم به نوروزوفصل بهار

                                       به یاران امروز ودیرینه باد 

 

- اگردروغ رنگ داشت هرروزشاید دههارنگین کمان ازدهان مانطفه می بست و بی رنگی

 

کمیاب ترین چیزها بود.

 

- اگرگناه وزن داشت هیچ کس راتوان ان نبود که گامی بردارد.

 

- اگر دیوار نبود نزدیکتربودیم،همه وسعت دنیا یک خانه می شدوتمام محتوای سفره سهم

 

همه بود وهیچ کس درپشت هیچ ناکجایی پنهان نمی شد .

 

- اگر مرگ نبود زندگی بی ارزش ترین کالا بود،زیبایی نبود،خوبی هم شاید.

 

- اگرهمه سکه داشتند،دلهاسکه رابیش از خدانمی پرستیدند ویک نفر کنارخیابان خواب گندم

 

نمی دید تا دیگری ازجوانمردی بی ارزش ترین سکه اش را نثاراو کند.

 

- اگرننه سرمایی نبود که درشبهای طولانی مرگ بار زمستان قصه ی سرگذشت

 

دروغگویان ،گناهکاران را تعریف کند هیچ امیدی برای انتظار فرارسیدن بهار زندگی نبود.

 

- اگر دایره زندگی عمونوروز با شعرهای خوشایندش نمی چرخید خبرزنده شدن طبیعت نیز به

 

گوش ما نمی رسید.

 

                          اگر...