این همه تخم مرغ کی دیده ؟
یک زن روستایی یک سبد(بزرگ) تخم مرغ بمیدان آورده که بفروشد. هنوز هیچ نفروخته بود که اسب یک سوار پایش خورد به سبد تخم مرغ. ودر نتیجه بیشتر تخم مرغ ها شکستند.
اسب سوار خیلی نا راحت شد واز روستایی پوزش خوا ست و حاضر شد پول همه آنهارا بپردازد.
اسب سوار از روستایی سوال کرد": "مادر جون چند تا تخم مرغ داشتی؟"
خانم در جواب گفت:
"تعدادشونو نمیدو نم اما وقتی آنهارا دوتا دوتا بر میداشتم یکی باقی میموند وقتی سه تا سه تا بر میداشتم یکی باقی میموند, وقتی چهارتا چهارتا بر میداشتم یکی باقی میموند, وقتی پنج تا پنج تا بر میداشتم یکی باقی میموند, وقتی شش تا شش تا بر میداشتم یکی باقی میموند, اما وقتیکه هفت تا هفت تا بر میداشتم هیچی باقی نمیموند. اسب سوار حساب کرد و پول تخم مرغای زن را داد.
سوال کمترین تعداد تخم مرغی که زن روستایی میتوانست داشه باشد چندتا بود؟
این سوال هم برای آقا امیر دوست خوبم
چطور می شه یک مرد هم پدر مرد دیگه ایی با شه هم برادرش ؟
این وبلاگ متعلق به تمام بچه های برق 88 چمران هست و از تمام همکلاسی های عزیز دعوت به همکاری میشود.